در این مقاله قصد دارم به بخشهای مختلف ذهن و کارکرد هرکدام با تفصیل بیشتری بپردازم. برای درک بهتر موضوع لازم است مدل سه بخشی ذهن را از دیدگاهی دیگر و با جزئیات بیشتری مورد توجه قرار دهیم. این دیدگاه نیز اگرچه همچنان ذهن را به سه بخش خودآگاه (Conscious)، تحتآگاه (Subconscious) و ناخودآگاه (Unconscious) تقسیم میکند اما تفاوتهایی با مدل فروید دارد.
یافتههای بهدست آمده در جریان سالها تکامل علم هیپنوتیزم، موجب ادراک بهتر ما از ذهن و شکلگیری این مدل از ذهن شده است. با این حال شایان ذکر است که این مدل نیز تنها پیشنهادیست که کارکرد ذهن و رفتارهای سالم و بیمار انسانها را بهخوبی توجیه میکند و همیشه امکان ارائهی مدلهایی بهتر و کاملتر وجود دارد.
سطحیترین لایهی ذهن، خودآگاه نام دارد و شامل تمام آن چیزیست که ما از خود میدانیم. همانطور که در شکل دیده میشود خودآگاه بهطور کلی از ۴ بخشِ استدلال، ذهن تحلیلگر، اراده و حافظهی گذرا تشکیل شده است.
اغلب انسانها برای رفتارهای حتی نادرست خود استدلالهای منطقی دارند. وظیفهی این بخش توجیه کارهای ماست. در واقع ما باید برای تمامی کارها و رفتارهایمان دلایلی داشته باشیم، اگرچه در اغلب مواقع این دلایل نادرستند! اگر ذهن موفق به ایجاد این دلایل نشود، فرد دچار اضطراب میگردد. وقتی از یک فرد سیگاری علت این رفتارش را بپرسید، اگرچه از مضر بودن آن آگاه است اما دلایل ظاهراً منطقی خود را نیز دارد، مثلاً اینکه "سیگار به من آرامش میدهد".
ذهن تحلیلگر در شرایط مختلف راهحلهای متفاوتی را پیشنهاد میکند. در واقع ما مرتب شرایط را تحلیل میکنیم و از نظر خود بهترین راهحل را انتخاب میکینم. همگیِ ما با امکاناتِ ضعیفِ ذهنِ خودآگاه، آنچه در اطرافمان رخ میدهد را تحلیل میکنیم و اغلب هم فکر میکنیم که تحلیلمان درست است! سبک منحصربهفرد استدلال و تحلیل، افراد را بر اساس طرز تفکرشان از هم متمایز میسازد.
ذهن خودآگاه مکان ذخیرهی حافظهی گذرا نیز هست. در این بخش است که ما به مطالب مورد نیاز خود دسترسی سریع داریم. این بخش را میتوان به حافظهی RAM در کامپیوتر تشبیه کرد. تمام چیزهایی که در زندگی روزمره به آن احتیاج داریم شامل شماره تلفنها، اسامی و اطلاعات مورد نیاز در این بخش ذخیره شدهاند.
جایگاه قدرت اراده نیز در خودآگاه است و چون این قسمت ذهن نمیتواند برخلاف استدلالات خود بیندیشد، ارادهی آن برای تغییر هم ضعیف و منفعل است. در تجربیات بالینی خود بارها مشاهده کردهام که مراجعین از ضعف اراده و از اینکه نمیتوانند تصمیمشان را عملی کنند شکایت دارند، غافل از اینکه اراده ماهیتاً ضعیف است. بنابراین بهجای تلاش بیهوده برای تقویت اراده باید با تکنیکهای قدرتمند هیپنوتیزمی بخشهای عمقیتر و قویتر مغز (شامل تحتآگاه و ناخودآگاه) را بهکار گرفت.
مهمترین موضوع در مورد خودآگاه، قرار گرفتن فاکتور انتقادی (Critical Factor) در این قسمت است. در واقع میتوان گفت تمام ذهن خودآگاه بهصورت یک فیلتر عمل میکند. یک فیلتر قوی که از ورود اطلاعات متضاد با باورها، استدلالات و اعتقاداتمان جلوگیری میکند.
همگی ما تنها اطلاعات تحریفشدهای را که توان عبور از فیلتر سختگیر و ریزبین فاکتور انتقادی ذهن داشته باشند، دریافت میکنیم. بدین ترتیب ما در برابر پذیرش واقعیتهایی متفاوت با باورهای قبلی خود مقاومت کنیم. مثلاً اگر فردی احساس ناکارآمدی و اعتماد بهنفس پایین دارد، فاکتور انتقادی مانع پذیرش تلقینات و عبارات مثبتِ در جهت افزایش اعتماد بهنفس میشود. برای تغییر باید از این سد محکم عبور کرد و هیپنوتیزم مناسبترین روش برای عبور از سد فاکتور انتقادی (Critical Factor Bypass) و رسیدن به عمیقترین لایههای ذهن برای ایجاد تغییرات عمیق و پایدار است.
اغلب درمانهای روانشناختی بر روی ذهن خودآگاه کار میکنند و سعی در تغییر استدلالات و تحلیلهای آن دارند در حالی که خودآگاه، جایگاه اصلی مشکلات ما نیست. بهعنوان مثال روشهای معمول رواندرمانی برای مداوای فوبی (ترس) از آسانسور، سعی بر تفهیم بیمار در مورد کمخطر بودن آن دارند و میخواهند با تغییر استدلالها، ترس را درمان کنند. در این مثال، اگرچه فرد کمخطر بودن آسانسور را میپذیرد و باور میکند که احتمال آسیب دیدن درون آسانسور بسیار کم است ولی همچنان بخشهای عمیقتر ذهن امکان آسیب را در نظر دارند و همین امر با تأثیر بر بخش هیجانات ذهن ناخودآگاه، موجب تداوم ترس وی از آسانسور میشود.
نرمافزارهای کامپیوتر ذهن، در این بخش قرار دارند. در واقع قسمت عمدهی افکار، احساسات، رفتارها و هیجانات ما در ذهن تحتآگاه برنامهریزی میشوند. بهطور معمول این بخش ذهن از دسترس فرد خارج است ولی خوشبختانه تقریباً در همهی افراد با هیپنوتیزم میتوان به آن دسترسی یافت. تحتآگاه از ۵ قسمت اصلیِ حافظهی دائمی، عادتها، هیجانات، بخش حفاظتگر و بخش تنبل ذهن تشکیل شده است.
حافظهی دائمی مکان ذخیرهی تمامی تجربیات ماست. پژوهشها نشان دادهاند که ما هرگز چیزهایی را که حتی یک بار دیده یا شنیده باشیم، از یاد نخواهیم برد اما بهطور معمول قادر به یادآوری آنها نیستیم. حتی اتفاقات زمان جنینی و نوزادی نیز اگرچه معمولاً به یادمان نمیآیند، تأثیر پایدار خود را بر ذهن میگذارند و با هیپنوتیزم میتوان آن خاطرات را فراخوان نمود.
عادات نیز ریشه در تحتآگاه دارند. هر انسانی میلیونها میلیون عادت مختلف دارد. در واقع عادتها روشهای میانبر برای رفتارها محسوب میشوند. اغلب عادتها خوب و کارآمد هستند و موجب تسریع در کارهای روزمرهمان میشوند و برخی نیز نامناسب و ناکارآمدند. وقتی چیزی بهصورت عادت در میآید، ترک آن بسیار آزاردهنده و سخت است. بیشتر مردم میخواهند برای ترک عاداتشان از قدرت اراده استفاده کنند. در حالی که همانطور که اشاره شد اراده در خودآگاه قرار دارد و بنابراین به تحتآگاه که مرکز عادتهاست دسترسی ندارد. دلیل عدم موفقیت اغلب کسانی که میخواهند به این روش بر عادات و اعتیادهای خود غلبه کنند نیز همین موضوع است. برای ترک عادات نامناسب باید به درون ذهن تحتآگاه نفوذ کنیم.
پایگاه هیجانات نیز در تحتآگاه است. هر واقعهای از دو بخش منطقی و هیجانی تشکیل شده است. بخش منطقی که شامل تحلیلها و استدلالات است در خودآگاه و بخش هیجانی در تحتآگاه ذخیره میشود. به همین دلیل است که گاهی یک اتفاق را (مثل قطع یک رابطهی عاطفی) از لحاظ منطقی درست و لازم میدانیم اما نمیتوانیم از لحاظ هیجانی با آن کنار بیاییم و بهشدت آزار میبینیم. این امر گاهی باعث میشود تا مدتها در یک رابطهی کاملاً غیرمنطقی باقی بمانیم.
بخش حفاظتگر ذهن از ما در برابر خطرات واقعی و خیالی محافظت میکند اما این کار را به شیوی خودش انجام میدهد و این شیوه، همیشه بهترین روش نیست. یعنی گاهی اگرچه ظاهراً از حالات و خلقیات ما محافظت میکند اما ممکن است موجب تداوم آسیب گردد. بهعنوان مثال اگر حادثهای آسیبزا و ناخوشایند در دوران کودکی برایمان اتفاق افتاده باشد، ذهن محافظ آن را واپس میزند و به بخشهای عمیقتر و غیر قابل دسترس ذهن میراند. بنابر این اگرچه آن خاطره به یاد نمیآید و ظاهراً ما را آزار نمیدهد، اما تأثیر خود را بر هیجانات و رفتارهای ما بهجای میگذارد. چنین پدیدهای یکی از مهمترین دلایل بیماریهای روانیست.
بخش تنبل ذهن نیز در تحتآگاه قرار دارد یعنی قسمتی از ذهن که بر خلاف نیازهایی که داریم ما را از پیگیری تصمیمهایمان بازمیدارد. میدانیم که چه باید بکنیم حتی بهظاهر برای انجام آن انگیزهی کافی داریم، اما تنبلی مجالمان نمیدهد و باز اینجا روشهای مؤثر هیپنوتیزمی با نفوذ به تحتآگاه میتوانند موجب رهاییمان از چنگال تنبلی مفرط شوند.
عمیقترین لایهی ذهن، ناخودآگاه نام دارد. ارتباط این بخش با لایههای سطحیتر یکطرفه است. یعنی بهطور خودکار و فارغ از ارادهی ما عمل میکند. دسترسی به این بخش حتی توسط هیپنوتیزم نیز بهسختی صورت میگیرد و فقط حدود ۷ تا ۱۰ درصد مردم این توانایی ذهنی را دارند که با هیپنوتیزم به اعماق ناخودآگاه دسترسی یابند. این بخش ذهن از سه قسمت اصلی تشکیل شده است.
مرکز فرماندهی عملکردهای خودکار بدنی مانند ضربان قلب، کارکرد کبد و کلیهها و خلاصه تمامی فعالیتهای خودکاری که برای ادامهی حیات بدان نیازمندیم در این بخش قرار دارند.
بسیاری از صاحبنظران معتقدند، جایگاه حافظهی زندگیهای گذشته نیز در این بخش ذهن قرار دارد. البته این موضوع هنوز به اثبات نرسیده و جای بحث فراوان دارد ولی بنده در هنگام هیپنوتیزمهای عمیق مراجعینم، بارها به موارد تأیید این فرضیه برخوردهام و شاهد بودهام که برخی از سوژهها در جریان هیپنوز از تجربیات زندگیهای گذشتهی خود صحبت میکنند. البته مشاهدهی این تجربه به معنی اثبات وجود زندگیهای گذشته نیست. اساساَ چون این موضوع در حوزهی علم نمیگنجد و شبهعلم محسوب میشود با ابزار علمی که در حال حاضر در دست داریم قادر به رد یا اثبات آن نیستیم.
بهنظر میآید جایگاه کنترل سیستم ایمنی نیز در ناخودآگاه باشد. بنابراین میتوان امیدوار بود که با دسترسی به این بخش بسیاری از بیماریهای صعبالعلاج مرتبط با سیستم ایمنی (مانند سرطان، ام اس و بیماریهای اتوایمون) قابل کنترل شوند. با این تعبیر، ناخودآگاه بخشی است که شفا در آن اتفاق میافتد.