در ادامهی مباحث تاریخچهی هیپنوز در شمارههای قبل، در این شماره آخرین بخش تاریخچه را مطالعه میفرمایید. در این جا موضوع را با اثرگذارترین دانشمند تاریخ روانپزشکی یعنی زیگموند فروید آغاز میکنم.
در تاریخچهی هیپنوز، پس از امیل کوئه نوبت به مشهورترین دانشمند تاریخ روانشناسی یعنی فرويد میرسد. فروید با شرکت در کلاسهای نورولوژیست برجسته - ژان مارتن شاركو - با هیپنوز آشنا شد و آن را به عنوان هستهی مركزی کار مشترک خود با یوزف برویر (1925-1842) در درمان اختلال هيستری به کار گرفت (شکل 2). آنان برای اولین بار نشان دادند که دستهای از بیماریهای روانی تحت عنوان اختلالات نوروتیک بر اثر اتفاقاتی که در گذشتهی فرد رخ داده، ایجاد میشوند. آنها دریافتند که خاطرهی برخی وقایع آسیبزای دوران کودکی (مانند مورد سوءاستفاده قرار گرفتن)، آنچنان دردناکاند که توسط مکانیسمهای دفاعی روان به اعماق ذهن ناخودآگاه واپس زده میشوند. بدین ترتیب اگرچه فرد با اجتناب از بهیادآوری آن خاطرات از آسیب مجدد مصون میماند، اما بار هیجانی آزاردهندهی آن خاطره همچنان از اعماق ناخودآگاه به تأثیر سوء خود بر افکار، احساسات، هیجانات و رفتارهای فرد ادامه میدهد. این دو دانشمند برای درمان خاطرات سرکوبشده روش “تخلیهی هیجانی” را ابداع نمودند. در این روش فرد را در حالت هیپنوتیزمی قرار میدادند و با استفاده از پسروی سنی (سیر قهقرایی در زمان) آن خاطرهی آسیبزا را کشف مینمودند. بدین ترتیب با یادآوری خاطرهی سرکوبشده، فرد دچار حالات شدید روحی و تخلیهی هیجانی میشد. فروید و برویر معتقد بودند، این تخلیهی هیجانی با آزادسازی نیروهای روانی درگیر در آن، تا حد زیادی موجب بهبودی بیمار میشود.
آنان در سال 1895 حاصل مشاهدات خود را در مجموعهای تحت عنوان “مطالعاتی در هیستری” منتشر کردند. این مقاله سرآغاز عصر جدیدی در رواندرمانی محسوب میشود و بنابراین میتوان هیپنوتیزم را خاستگاه اصلی روانکاوی دانست. اما بعدها فرويد به دلایل مختلف از جمله اینکه قادر به مدیریت مناسب هیجانات بیماران طی هیپنوتیزم نبود، هیپنوتیزم را کنار گذاشت و روش تداعی آزاد را ابداع کرد. از آن پس، فروید فقط از روش تداعی آزاد بر روی تخت معروف روانكاوی استفاده کرد (شکل 3). اگرچه فروید دیگر هیچگاه بهطور رسمی از هیپنوتیزم استفاده نکرد، ولی همچنان بسیاری از بیماران وی در اثنای تداعی آزاد، به حالت هیپنوتیزم خودبهخودی فرو میرفتند. به همین دلیل عدهی زیادی از صاحبنظران معتقدند که بسیاری از آثار درمانی روانکاوی را باید به وقوع غیرارادی هیپنوتیزم نسبت داد.
زیمل – روانکاو آلمانی - برای درمان اختلال موج انفجار طی جنگ جهانی اول، از هیپنوتیزم استفاده نمود. او با الهام گرفتن از کارهای فروید تكنيكی برای دسترسی به خاطرات سركوبشده ابداع كرد و آن را هيپنوآناليز ناميد. طی جنگ دوم جهانی، هيپنوتیزم نقش مهمی در مداوای انواع درد، سندرم خستگی مفرطِ جبهه، نوروز جنگ و موج انفجار ايفا نمود.
هر گاه صحبت از تاریخچهی هیپنوتیزم میشود لازم است به نابغهی هیپنوتراپی مدرن - دکتر میلتون اریکسون - نیز اشاره گردد. زندگی پر فراز و نشیب وی مملو از اتفاقاتی است که هر کدام میتوانست یک انسان معمولی را ناامید سازد. ولی اریکسون با بهرهگیری از نیروهای ذهن ناخودآگاه خویش و استفاده از خودهیپنوتیزم توانست تمامی این اتفاقات را بهخوبی پشت سر بگذارد و طی بیش از 50 سال هیپنوتراپی خلاقانه، یکی از موفقترین رواندرمانگران تاریخ باشد. او که در یک خانوادهی پرتعداد روستایی در آمریکا متولد شد مبتلا به کوررنگی، تأخیر رشد و خوانشپریشی (یعنی اختلال در فهم مطالب نوشتاری) بود. بعدها با تلاش فراوان بر این بیماری خویش غلبه کرد. اریکسون در 17 سالگی دچار فلج اطفال شد. فاز حاد بیماریش بهقدری شدید بود که پزشکان پیشبینی کردند از این بیماری جان سالم بهدر نخواهد برد ولی میلتون فعلاً تصمیم نداشت بمیرد. درنهایت اگرچه فاز حاد بیماری را پشت سر گذاشت ولی کاملاً فلج شد. بهگونهای که به مدت یک سال حتی نمیتوانست حرف بزند و فقط قادر بود بشنود و یا با حرکات چشم به اطراف نگاه کند. او مینویسد: “اگرچه در آن زمان قادر به حرکت نبودم، اما اطمینان داشتم که توان حرکت در حافظهی سلولهای عضلانیام ذخیره شده است. بنا بر این با تمرکز بر ناخودآگاه و به کمک خودهیپنوتیزم به حافظهی حرکتیِ عضلات دسترسی یافتم و توانستم بهتدریج عضلاتم را حرکت دهم، راه بروم و حرف بزنم.”
بعدها با پشتکار فراوان در رشتهی پزشکی مشغول به تحصیل شد. وی آنچنان به مباحث روانپزشکی علاقمند بود که در همان زمان دانشجویی یک دورهی کامل روانشناسی گذراند و مدرکش را اخذ نمود. سپس در روانپزشکی تخصص گرفت. در 51 سالگی دچار عوارض دیررس بیماری فلج اطفال شد که شامل درد طاقتفرسا و ضعف شدید عضلانی بود. اگرچه باز هم توانست با تمرکز ذهنی، توانایی حرکتی خود را تا حدودی بازیابد ولی این بیماری باعث شد وی تا آخر عمر از صندلی چرخدار استفاده کند. در زندگینامهاش مینویسد: “من پس از 17 سالگی در طول زندگی همیشه درد داشتم و اگر هر روز صبح حدود یک ساعت خودهیپنوتیزم انجام نمیدادم حتی قادر نبودم از تختخواب بیرون بیایم.” تلاشهای دائمی او برای بازتوانی خویش توسط هیپنوتیزم، عامل مهمی برای کشف و ابداع بسیاری از پدیدهها و درمانهای هیپنوتیزمی بود. شیوهی خاص وی در استفاده از تلقینات غیرمستقیم و قصه و استعاره، این فرصت را به سوژهها میداد تا تواناییهای درونی خویش را برای حل مشکلاتشان کشف نمایند. به عقیدهی وی ناخودآگاه مخزن بزرگی از تواناییهاست و باید برای درمان به آن اعتماد نمود. لذا هنگام هیپنوتراپی، خود را نیز در حالت هیپنوتیزمی قرار میداد و ارتباطی در سطح ناخودآگاه-ناخودآگاه با سوژه برقرار میکرد. اریکسون تکنیک هیپنوتیزم هوشیار را که اولین بار توسط هیپولیت برنهایم معرفی شده بود تکمیل نمود و معتقد بود برای ایجاد اثرات هیپنوتیزمی همیشه لازم نیست با مراسم رسمی القا، سوژه را در حالت هیپنوتیزمی قرار دهیم.
به عقیدهی وی همهی مردم در طول زندگی خود و بدون آنکه مطلع باشند در حالتهای شبههیپنوتیزمی تلقیناتی را دریافت نمودهاند و بسیاری از مشکلات حالِ حاضرِ سوژه، بهدلیل این تلقینات منفیست. اریکسون این پدیده را خودهیپنوتیزم منفی نامید و با آموزش هیپنوتیزم به بیمارانش آن را با خودهیپنوتیزم مثبت جایگزین مینمود. در طی سالهای فعالیت حرفهای علاوه بر درمان، مسؤولیتهای متعددی در مجامع معتبر علمی و فرهنگی بهعهدهی وی بود.
بعد از جنگ دوم جهانی، هیپنوتیزم علمی با جدیت بیشتری پیگیری شد. انجمن هیپنوتیزم بالینی و تجربی در سال 1949 در ایالات متحده تأسیس شد و در 1959 بهصورت یک انجمن بینالمللی درآمد. سال 1955 جامعهی پزشكی انگلستان، هيپنوتیزم را به رسميت شناخت و توصيه نمود در دانشكدههای پزشكی تدريس شود. در سال 1957 انجمن دیگری تحت عنوان انجمن آمریکایی هیپنوتیزم بالینی با مدیریت میلتون اریکسون شکل گرفت. در 1958 انجمن پزشكی آمريكا و انجمن روانپزشكی آمريكا، هيپنوتیزم را به عنوان يك روش درمانی مؤثر و بیضرر به رسميت شناختند. در سال 1979 (یعنی یک سال پیش از مرگ اریکسون) بنیاد میلتون اریکسون برای اشاعهی روش منحصربهفردِ این بالینگرِ برجسته تأسیس شد و از آنپس کنگرههای بینالمللیِ رویکردهای اریکسونی بهطور منظم برگزار میشود. تشکیل این انجمنها و قانونی شدن هیپنوتیزم پزشکی و دندانپزشکی، راه را برای تحقیقات علمی گشود و باعث پیشرفت سریع هیپنوتیزم علمی شد. بعدها جان گریندر و ریچارد بندلر با مطالعهی روش درمانی اریکسون و دو درمانگر موفق دیگر به نامهای ویرجینیا ساتیر (خانواده درمانگر) و فریتس پرلز (واضعِ گشتالتدرمانی)، مدل مؤثری از ارتباط بینِفردی به نام برنامهریزی عصبی-کلامی (NLP) را ابداع نمودند.
اگرچه سابقهی استفاده از هیپنوز در کشور ما نیز به سالهای دور برمیگردد، اولین انجمن علمی و رسمی کشور در این زمینه در سال 1368 تحت عنوان “انجمن خوابوارهی ایران” تشکیل شد و از سال 1370 با دریافت مجوزهای مربوطه، فعالیت درمانی و آموزشی خود را آغاز کرد. سپس در سال 1381 به “انجمن علمی هیپنوتیزم بالینی ایران” تغییر نام داد و هنوز با همین عنوان مشغول فعالیت است. این انجمن زیر نظر وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و با نظارت سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران بهعنوان تنها مرجع معتبر علمی و قانونی در زمینهی هیپنوتیزم، اعضای کادر درمانی شامل پزشکان، روانپزشکان، پرستاران، ماماها، روانشناسان و مشاورانِ علاقمند را تحت آموزشهای لازم قرار میدهد و مدرک معتبر هیپنوتیزم بالینی (مورد تایید وزارت بهداشت) صادر مینماید.
جالب بود ممنون
در مورد ایران کلا مرحوم شعبان طاوسی (کابوک) رو مسکوت گذاشتین، مغرضانه بنظر میاد
ممنون از پیامتون، غرض ورزی درکار نبوده، منبع اطلاعات انجمن بینالمللی ایران هستش.
خوشحالم در دوره آی هیپنوسیس دکتر شهیدی افتخار شاگردی وآموزش دارم