مقاله شماره دو تاریخچه هیپنوتیزم آشنایی با تاریخچه و چگونگی شکلگیری هر علم، به ما کمک میکند تا با آگاهی از روند رشد آن، به درک بهتری از آن علم برسیم. در شمارهی قبل با تاریخچهی هیپنوتیزم از زمان نخستین تلاشهای بشر برای درمان تا زمان فرانتس آنتون مسمر، به اختصار آشنا شدید. در این مجال، بخش دوم و ادامهی تاریخچه را بیان میکنم
اگرچه گزارش منفی هیئت علمی بررسی کارهای مسمر موجب شد وی از کانون توجه هیپنوتیزم خارج شود ولی برخی از شاگردان وی مانند دوپوئیسِگور، فرانسوئا دولوز و شارل لافونتَن به کار خود ادامه دادند. این افراد هرکدام سهم شایانی در تکامل هیپنوتیزم ایفا نمودند و در مدت کمتر از یک دهه حدود دویست کتاب و رساله دربارهی شیوهی درمان دکتر مسمر به چاپ رساندند و گردهماییهای فراوانی را ترتیب دادند.
بیشک دوپوئیسِگور برجستهترین شاگرد مسمر بود. اگرچه او نیز به تئوری مغناطیس حیوانی اعتقاد داشت ولی از روش متفاوتی برای ایجاد هیپنوتیزم استفاده میکرد. وی که برخلاف استادش فقرا را نیز هیپنوتیزم میکرد، با ایجاد واکنشهای هیجانی و جسمانی شدید (بحران) در بیماران موافق نبود و وضعیت هیپنوتیزمی را با القای حالتی از آرامش ایجاد مینمود. معروفترین بیمار او یک کشاورز 23 ساله به نام ویکتور رِیس بود. ویکتور که از رعایای خانوادهی دوپوئیسِگور محسوب میشد دچار التهاب ریه بود.
رِیس بهراحتی هیپنوتیزم شد و با هیپنوتراپی بهتدریج علائمش بهبود یافت. در جریان هیپنوتراپیِ ویکتور یک اتفاق دیگر هم میافتاد، او تحت هیپنوتیزم غیبگویی میکرد و میتوانست در مورد بعضی چیزها پیشگویی نماید! همچنین گاهی بدون اینکه از هیپنوتیزم خارج شود چشمانش را باز میکرد، راه میرفت و کارهایی که از او خواسته میشد انجام میداد و پس از پایان هیپنوتیزم چیزی از آن کارها به یاد نمیآورد. دوپوئیسِگور این حالت را که شبیه خوابگردی بود، سومنامبولیسم مصنوعی نامید. او معتقد بود تمام راز مغناطیس حیوانی با دو ویژگیِ درمانگر یعنی باور و اراده قابلتوجیه است. باورِ درمانگر به داشتن نیرویی که قادر به ایجاد وضعیت هیپنوتیزمی در سوژه است و اراده و خواست وی برای استفاده از این نیرو در جهت درمان بیماران. به این ترتیب او هیپنوتیزم را بهعنوان یک مهارت، قابلآموزش میدانست و بر همین اساس اولین انستیتوی هیپنوتراپی را در پاریس تأسیس نمود. بهعقیدهی برخی صاحبنظران تاریخ علم، دوپوئیسِگور نقش برجستهای در پیشرفت علم روانشناسی و تشکیل اولین هستههای روانکاوی داشت.
در سیر تکاملی هیپنوتیزم، یک راهب دورگهی هندی- پرتقالی به نام آبهفاریا نقش قابلتوجهی ایفا نموده است. او تئوری مغناطیس حیوانی مسمر را قبول نداشت و معتقد بود تمرکز و تلقین، دو فاکتور اصلی القای هیپنوتیزم یا به تعبیر وی خوابِ شفاف است. او میگفت هیپنوتیزم، درون ذهن سوژه و بهواسطهی تواناییهای ذاتی و همچنین انتظار وی از وقوع این حالت ایجاد میشود. بنابراین آمادگی فکری و ذهنی سوژه را در ایجاد آن لازم میدانست. کارهای وی از 3 جنبه حائز اهمیت است:
در سال 1821 یک فرانسوی به نام رکامیِه اولین پزشکی بود که از هیپنوتیزم برای بیحسی و جراحی استفاده کرد. پس از وی دکتر الیوتسون رییس انجمن سلطنتی پزشکی و جراحی انگلیس و استاد دانشگاه لندن، به بیحسی هیپنوتیزمی علاقمند شد و تعداد 1834 جراحی با استفاده از هیپنوتیزم مسمری انجام داد. از آنجایی که در آن زمان به دلیل تئوریهای غیرعلمی مسمر هنوز مقولهی هیپنوتیزم در بین دانشمندان پذیرفته نشده بود، گرایش الیوتسون به استفاده از این روشها باعث شد تا موقعیت برجستهی خود را در دانشگاه از دست دهد. در سال 1843 او نشریهای به نام زوئیست منتشر کرد و مدت 13 سال سردبیر آن بود. روی جلد مجله و زیر عنوان زوئیست نوشته شده بود: نشریهی فیزیولوژی مغز، مسمریسم و کاربردهای آن برای آسایش بشر. در اینجا منظور از فیزیولوژی مغز، یک شبهعلم به نام فرِنولوژی بود. در فرنولوژی عقیده بر این بود که مغز، عضو فیزیکی مولدِ ذهن و هر قسمت آن مسؤول یکی از عملکردهای ذهن است و بر همین اساس نیز نقشهای از مغز که بیانگر محل این عملکردها است تهیه و ترسیم شده بود. الیوتسون پس از القای هیپنوتیزم، با فشار انگشت بر روی منطقهای از سر که براساس نقشههای فرنولوژی تصور میشد مسؤول یک رفتار یا احساس خاص است، سعی در تغییر آن رفتار و در نتیجه درمان بیمار داشت (شکل3). او میگفت میتواند مغز سوژههایش را مانند یک پیانو بنوازد و در کنترل خویش داشته باشد. جان الیوتسون در سال 1849 بیمارستانی برای درمانهای مسمری در لندن افتتاح کرد.
یک جراح اسکاتلندی به نام اِزدِیل که در هند مشغول طبابت بود، بهطور گستردهای از روشهای مسمری برای ایجاد بیحسی استفاده کرد. او در ابتدا این کار را با زندانیان و مجرمین شروع کرد ولی طی سالیان بعد و با کسب تجربیات بیشتر، هزاران مورد جراحی بزرگ و کوچک را به کمک هیپنوتیزم با موفقیت انجام داد. ازدیل بیش از 2000 جراحی به کمک هیپنوتیزم انجام داد و 345 گزارش مستند از اعمال جراحی بزرگ با هیپنوتیزم بهعنوان تنها روش بیهوشی ارائه نمود. وی بعدها پدر بیحسیِ هیپنوتیزمی (هیپنوآنستزی) نام گرفت.
برِيد (جراح اعصاب اسکاتلندی) در دههی 1840 با پديدهای مشابه آنچه مسمر گزارش كرده بود مواجه شد. او بهطور اتفاقی متوجه شد كه میتوان با تثبیت نگاه بر یک شیء نورانی، حالت هیپنوتیزمی ايجاد نمود. یک روز در حالیکه مشغول معاینهی بیمارش بود از او خواست به شمعی خیره شود تا بتواند رفلکسهای مردمک را در وی بررسی کند. در همین زمان بیمار بدحالی به مطب برِید مراجعه کرد و او مجبور شد برای معاینهی بیمار جدید از اتاق خارج شود. وقتی پس از چند دقیقه برگشت با کمال تعجب متوجه شد مراجع اول، بیحرکت و بدون پلک زدن به شمع چشم دوخته و خشکش زده است. برید که قبلاً با شرکت در جلسات هیپنوتیزم نمایشیِ یکی از شاگردان مسمر به نام شارل لافونتَن با آن آشنا شده بود، بهسرعت متوجه شباهت این حالت با هیپنوتیزم مسمری شد. با اشتیاق فراوان به مطبی که در همان نزدیکی بود رفت و از همکارش دعوت کرد برای مشاهدهی این مورد جالب به مطب او بیاید. دو پزشک مدتی به بیمار و شمع خیره شدند و هنگامی که برِید خواست در بارهی این پدیده با همکارش صحبت کند، با کمال تعجب متوجه شد که او نیز در وضعیت هیپنوتیزمی فرو رفته است! برِید به این نتیجه رسید که میتوان افراد را با خیره نمودن به یک نقطهی نورانی، به حالتی شبیه خواب فرو بُرد و برای آن واژهی نوریپنولوژی را وضع کرد و در سال 1843 کتابی بههمین نام منتشر نمود. پس از مدت کوتاهی برید واژهی ابداعی خویش را به نوروهیپنوتیزم و سپس به هیپنوتیزم تغییر داد و از آن پس این پدیده در بین عموم با همین نام رواج یافت.
البته بعدها وقتی متوجه تفاوتهای هیپنوتیزم و خواب شد خواست نام آن را تغییر دهد ولی این واژه بهقدری مقبولیت یافته بود که دیگر تغییر آن ممکن نبود و تا امروز همچنان مورد استفاده است. در سال 1847 برِيد تئوری بیاعتبارِ مغناطيس حیوانی را رها کرد و مفهوم روانشناختی جديدی را به نام تكفكری (به معنی تمرکز ذهنی بر یک فکرِ غالبِ منفرد) معرفی كرد. به عقیدهی وی در هيپنوتیزم ذهن انسان بر يك فكرِ غالبِ منفرد متمركز میشود. برِید معتقد بود برای ورود به حالت هیپنوتیزمی، تنها تمرکز چشم بر یک نقطه کافی نیست بلکه همزمان تمرکز فکر نیز لازم است. در اين وضعيت سوژهها بسيار تلقينپذيرند و میتوانند توجه خود را بر افكار ویژهای که بر رفتارشان تأثیر میگذارد، متمركز كنند. جایگاه ویژهی برید در جامعهی پزشکی بریتانیا موجب پذیرش هیپنوتیزم توسط پزشکان انگلیسی شد و بههمین دلیل وی را پدر هیپنوتیزم مدرن نامیدهاند.